دستی که نجاتم داد…
برگرد به من یک شب
آغوشمو پیدا کن
این سایه ی خالی رو
سرشار تماشا کن
هر فاجعه ی بی تو
بی وقفه شکستم داد
یخ بسته ی پاییزم
محتاج کمی مرداد
دستی که نجاتم داد
آواره ی رفتن شد
این حادثه آغازِ
شب شمردن من شد
هربار که می رفتی
دنیام به هم می ریخت
پرواز که می کردی
"من" بال و پرم می ریخت
دستات جدا می شد
تقدیر تو رو می برد
همـــخونه ی پاییزیت
هر کوچه به یادت مرد
دستی که نجاتم داد
آواره ی رفتن شد
این حادثه آغازِ
شب شمردن من شد
هر بار که می رفتی
می رفتی که برگردی
با چشم خودم دیدم
مردونه سفر کردی
با چشم خودم دیدم
هی بغضتو می خوردی
اون روووووز که می رفتی
دنیامو کجا بردی؟
دستی که نجاتم داد
آواره ی رفتن شد
این حادثه آغازِ
شب شمردن من شد
شب پرسه ی دور از تو
تقویم زمستونی
برگرد به من یک شب
هرجور که می تونی
یکبار تو این کابوس
سرگرمِ "نرفتن" باش
ای خلسه ی پیش از مرگ
یک خاطره با من باش
از فاصله دورم کن
تقویمو بکش عــــقب
امشب که گذشت اما
برگرد به من یک شب
دستی که نجاتم داد
آواره ی رفتن شد
این حادثه آغازِ
شب شمردن من شد…