گلای قالی
دورِ هم خوش بودیم
همه چی عالی بود
کی آخه فک می کرد
نقشِ من تو خونه ،گلای قالی بود
واسه خوشحالیشون
همه کاری کردم
بد شکستم اما
هر کی فکر خودشه، من فقط نا مَردم
این زنِ بیچاره
آرزوهاشو فروخت
با خودش فک می کرد
کی سراغشو گرفت؟ وقتی تو آتیش سوخت
غرولُندِ شوهر
شاخِ گاوِ داماد
دردهای مادر
ای خدا خستم از ، این بدی و بیداد
هر کسی رو دیدم
ادعای دین داشت
فک کردم سادَس
ساده من بودم اون ، مار در آستین داشت
بدی رو نشناختم
با همه دَس دادم
حالا چشمم کور شه
تا که اقرار کنم ، منِ احمق سادَم