دلخوشی
از اون پله ها ، باز بالا برو
روی آخرین دلخوشیم ، پا بذار
بُکش نور فانوسِ لبخندت وُ
من وُ بین این سایه ها ، جا بذار
مثه هر شبِ این در آهنی
دلِ آهنیت وُ ببند وُ برو
می دونی نگام جون میده لایِ در
ولی بی تفاوت بخند وُ برو
همه سهم من ، از تو اون پنجره ست
خدایِ منی ، تو اتاقِ خودت
می دونم من وُ گم نکردی هنوز
یه امشب نمی آیی سراغ خودت ؟
تو تاریکیِ پنجره یخ زده
شبِ نور بارونِ مهتابیات
دل هر شبِ من ، همین رو به رو
شکسته لبِ حوضِ تنهاییات
یه امشب نمی آیی سراغِ خودت
نمی تابی از لای اون پرده ها
نمی آیی ملاقاتِ تنهاییِ
یه حبس ابد پشتِ این نرده ها
یه سایه شدم ، بین این عابرا
که یه شهر وُ می گرده دنبالِ تو
یه دیوونه هم پایِ این کوچه ها
همون زخمِ افتاده تو فالِ تو
تو تاریکیِ خلوتِ راهرو
خیالِ من وُ پشتِ در جا بذار
به این نرده ها باید عادت کنم
روی آخرین دلخوشیم پا بذار …….