سلام تلخ
سلام دوستای گلم…بعد از مدت ها خوشحالم که برگشتم بین شماها…چند وقته حس ترانه جدید رو نداشتم و ندارم…این ترانه قدیمی _ یک سال پیش _ و عاشقانه تقدیم شما…سرگذشت حسی که دیگه تموم شده…
میخوام از تو بگم امشب ، با بغضی که گلو گیره
همین امشب رو وقت دارم ، نگم حسم هدر میره
تو حال اشک و بی حالی ، چقد دستاتو کم دارم
هنوزم که هنوزه باز ، میگم خیلی دوست دارم
میخوام از تو بگم امشب ، شاید این شعر بارون شه
نمیدونم شاید بارون ، میخواد به حالم گریون شه
چقد این مثنوی سخته ، داره دستام می لرزه
بهم حسی داره میگه ، بگو حرفاتو ، می ارزه
نمی دونم چطور شعر رو ، بکشونم به سمت تو
یکی دو تا نبود یادت ، چی بگم من؟ ، از دست تو !
یاد لجبازیامون و یاد ساز مخالف ها
چقد این لحظه شیرینه ، رسیدن به مصادف ها
سلام و یه سکوت محض ، دوباره یه سلام تلخ
عجب مغروره این دختر! ، واسه قافیه اینم بلخ
بازم تکرار تلخی ها ، بازم قافیه سالاری
میشه بهم بگی عشقم ، چه نسبتی با من داری؟
آخه حس تو شیرینه ، داره قلبمو میکوبه
نگات چیزایی داره که ، شب و روز حال من خوبه
چقد رفتن و برگشتن ، چقد احساس دوست داشتن
تو باور کردی آخر سر ، بعد از کلی منو کاشتن
چقد روزایی خوبی بود ، یه حس مشترک داشتن
یه قلب پره از احساس ، یه قلب بی ترک داشتن
چقد طولانی شد حرفام ، گمونم حوصلت سر رفت
میخوای چیزی بگم شاید ، با یادش خستگیت در رفت
یه آهنگی داره میگه ، تو هستی ماجرای من
خدایا تو چقد خوبی ، که بخشیدیش برای من
دیگه وقتش رسیده که ، برم بی اذیت و بی حرف
منو ببخش حلالم کن ، اگه اذیتت کرد این حرف
من از تو گفتم و امشب ، دیگه بغضم نمیگیره
خیالم راحته که غم ، سراغم رو نمیگیره
تو حال عاشقی کردن ، کنار من تو نشستی
بهت قول دادم و هستم ، میدونم که تو هم هستی