نیایش
در این غربت نمی ماند صدایی جز غم وحسرت
که ای اندوه بی پایان به جانم کرده ای وصلت
***********
صدای زاغ عصیانگر نشان از شومی ما داد
خدایا هیچ می بینی چه کردند والی قصرت
***********
نوا در نطفه خاموش است ای دانای دانایان
چنان بازیگرند اینان که کم کم گم شود اصلت
***********
زمین را پاک می دیدم ولی افسوس نامردان
چنان کردند که کودک هم کند آمال بر وصلت
***********
عزیزا جاودانا کی کنی مرهم بر این دردم
که می ناخورده هم انگاردیگر گشته ام مستت