میشه
پشت تمومه پنجره های شهر
رد پای باروون و میشه دید
تو چشای یه عاشق
حال و هوای بارون و میشه دید
میشه دید تو عمق خوابت
عشق و،لنگری تهه دریا
حس غرق شدنت توی کابوس
مث وحشت سوختن ازیه رویا
میشه چشمای دلت و واکرد
سمت یه پنجره رو به فردا
میشه نفستو حبس کرد
واسه بیرون ریختن دردا
میشه محکوم کنی خودت و
لحظه ای که دلی رو میرنجونی
میشه سکوت کرد و با چشات
بفهمونی بهش پشیمونی
حرفای عاشقونتو خرج اونی کنی
که واست زندگیشو گرو میزاره
به اونیکه به جای تو میباره
به اونیکه به جای تو بیداره
به خاطره خوشحالی بقیه
غماتو به فراموشی بده
یه خورشید شو بتاب و
روشناییتو به خاموشی بده
میشه بشی همونی که
آدما آرزوی دیدنشو دارن
میشه خودتو از خواب بیدار کنی
تا بفهمی که کیا بیدارن
دوست داری دنیاتو تغییر بدی؟
یا خودتو دست تقدیر بدی!
این ترانه رو آنلاین نوشتم هرجور دوست دارید ویرایشش کنید فقط نقد یادتون نره با تشکر