مردی با موهای سفید
من مردیَم که زندگیش،افتاده دست اتفاق
سیگارشُ دود میکنه،رو مبلِ گوشۀ اتاق
هر ورق از خاطره شُ،میشه به اسم تو شناخت
من مردیَم که به خودش،من بودنش رُ ساده باخت
گیتارشُ کوک میکنه،رو ریتم شک و اضطراب
میترسه از بیرون زدن،از فرقِ بیداری و خواب
"مردی با موهای سفید
تنهاییاشُ سر کشید
از "تو" گذشت اما بازم
به خاطرات "تو" رسید
غرورشُ رها نکرد
اما از عشقش دل برید
حالا غرورش گم شده
ما بین موهای سفید"
تنهاییشُ سر میکشه،مردی که عین مُرده هاس
روزا رُ قاطی میکنه،اصلا نمیدونه کجاس
من مردیَم که زندگیش،نبضش داره کند میزنه
به مرد توی آیِنه،با حرص لبخند میزنه
یک در میون کار میکنه،عقربۀ ساعت اون
من مردیَم که گم شده،تو لحظه های بی نشون
"مردی با موهای سفید
تنهاییاشُ سر کشید
از "تو" گذشت اما بازم
به خاطرات "تو" رسید
غرورشُ رها نکرد
اما از عشقش دل برید
حالا غرورش گم شده
ما بین موهای سفید"
امید منتظری