دچار
آدم که به سکوت عادت کنه
میله ها و دیوارشم میرسه
شاعری که قافیه ش دیوار شد
سرفه های سیگارشم میرسه
همیشه بعد عطش شهریور
سقوط پاییز و سکون سرما شده
تراژدی جهان گذشته و حالا
نوبته کمدی شدن ما شده
این یه پیغام بی مخاطب بود
مثه یه شوخیه کمی جدی
از یه نسله دچار مردن بود
واسه نسلای مرده یعدی
این یه قاعده ست توی بازی که
هرچقد ببری یه روز میبازی
گاهی از کابوس یه رویای بزرگ
از تو رویات کابوس می سازی
هر کسی هرچقد که بالا رفت
یه روز از ارتفاع می افته
که حماقت بدون مرزه بدون
اینو تاریخ چند دفه گفته
این یه پیغام بی مخاطب بود
مثه یه شوخیه کمی جدی
از یه نسلی که شکل مردن بود
واسه نسلای مرده ی بعدی
میلاد کرمی