یه دختر…
یه دختر داره دوور میشه ازم
همون که منو تو خودش ترک کرد
گذشت و از احساس من روو گرفت
منو توی یک لحظه دق مرگ کرد!
چقد بیصدا ساکشو بسته بود
که با جاده یک شب تبانی کنه
چقد دووست داشت، مرد مغرورشو
جلو چشم مردم روانی کنه!
یکی رفت و دنیاام اندازه ی
یه عکس سه در چار اون تنگ شد
یکی رفت و بارون روو شیشه ام
با بغضی شکسته هماهنگ شد!
تموم صبوریمو از من گرفت
منو توی بیچاره گیم جاا گذاشت
بهم خودکشی کردنو یاد داد
واسم چندتایی پنجره واا گذاشت!
یه عمر خوبیای منه ساده رو
با یه بد شدن بی محل کرد و رفت
هوای چشامو به بارش کشوند
غرور یه مرد و بغل کرد و رفت!
نشستم کنار جای خالیشو
واسه تنهاییم چایی دم میکنم
با این دستای خالی و یخ زده
کلاهی که داده سرم میکنم!