به پای من
همین لحظه پایان رؤیای ماس
همینجا ته قصه ی ما دوتاس
از این قصه باقی میمونه فقط
من و بغض و تنهاییِ توو تراس
من و بغض و تنهایی و دلهره
ولی تو خیالت نباشه،برو
عقب برنگرد و نذاری نگات
نمک روی زخمم بپاشه،برو
میدونم میخواستی که دنیایِ من
توو دستای تو جا شه اما نشد
میدونم به هر در زدی خوب من
دلم سهم تو باشه اما نشد
نشد حالا باید نخواسته تو رو
همینجوری تسلیم رفتن کنم
باید بعد تو حتی من با خودم
همه خاطراتم رو دشمن کنم
***به پای من بذار برو ، از خاطرت خطم بزن!
با سایه روشن نگات ، این صحنه رو قلم بزن
به پای من فقط بذار یه بار دیگه ببینمت
این سرنوشتِ تلخ رو آهسته تر رقم بزن***
ببخشم که ساده میذازم بری
میخام که ازت هر بدی دورشه
یکی از ما باید تو این ماجرا
نتونه بره اما مجبور شه
برو قبل از اینکه بگن توو دلم
جای عشق تو زخمی بدخیم گرفت
ببخش که دلم میگه باید بری
ببخش که بجای تو تصمیم گرفت
***تن پوشِ رؤیاهای من همقدِ دنیای تو نیس!
پاسوزِ آرزوهای دور و درازِ من نشو
نگاه آخرت رو به غرورِ جاده ها ببخش
به پای من ، بیشتر از این خاطره ساز من نشو***