به شاعرهای گمنام اعتماد کن
چقد خوب که مخاطبم زیاد نیس / همین یعنی مسیرم سمت باد نیس
خلاف مردمی میرم که سالهاس… / به رقص پرچماشون اعتماد نیس
به تنها سروِ باغ سخت تر گرفته… / همیشه نیش تیز ارّه انگار…
به ندرت کودنی تنها بمونه… / همیشه اکثریت شرّه انگار…
من از این شهر که با چشم بند تردید / ندیده واسه هم هورا کشیدن
من از این نسل که از رو هم نوشتن / ترانه رو نگفتن، بلکه چیدن…
من از این خنده های چندش آور / به تقلید یه میمون پشت میله
از این جا مونده های فکر رفتن… / من از اون رفته های بی قبیله
هزار ساله نوشتم و هزار سال… / لباتُ از سر وحشت گزیدی
حسین یعنی که حرف حق شنیدن / اگه حرفامُ نشنیدی یزیدی!
تـــو یخبندون سیبری ترانه / هنر یعنی یه ماموت یخ نبنده
هنر یعنی که سیبی جا بمونه / ولی روی درخت سیب نگنده
منو طرز نگاهم منزوی کرد / ترانه م از نگاهم پیروی کرد
خودم زخم می زدم، اما همیشه… / قلم رو زخم خودتراش قوی کرد
به شاعرهای گمنام اعتماد کن / به شعرایی که کبریت انتشار داد
به مردایی که برعکس راه رفتن / به حرفایی که قلبت رو فشار داد
من اون سرباز ناچارم که هیچوقت… / به یه دیوونه هایل هیتلر نداده
با لبخندای مردم اشک نریخته / با شیون های یک قوم قِر نداده!
به این مرد جور دیگه ای نگاه کن / به انبوه مینیمال های سوخته اش
به توصیف های خامش از پریدن / به این خاکستر بال های سوخته اش
یه ماموتم که اثباتش به تاریخ… / فقط از راه مرگ و انجماد نیس
یه ماموتم که این سیبریُ ترک کرد / یه شاعر که مسیرش سمت باد نیس
*
پ.ن۱: آدم کودن به ندرت تنها می ماند. «ساموئل بکت»
پ.ن۲: این ترانه، دیروز نوشته شده و بدون حتی یک کلمه ویرایش اینجا قرار میگیرد.احتمالا وزن تلاطم دارد.