تظاهر
خیلی سخته که ببینی یه نفر،غصه داره نتونی کاری کنی
زندگی نبضش فقط کند بزنه،تو بشینی و فقط زاری کنی
آسمونت پر شه از ابر سیاه،حتی بارون با تو یاری نکنه
کل دنیا ببینه دردات و بعد،غیر خنده دیگه کاری نکنه
خیلی سخته اشکتم ته بکشه،زندگیت بهم بریزه پُرِ شک
آدما دور و برت عوض بشن،همشون تنهات بذارن تک به تک
خودتُ گول بزنی زمان خواب،بالشت رُ جای اون بغل کنی
مشکلات روی سرت خراب بشه،بیخیال شی که اونا رُ حل کنی
تو اتاقت جای عطر پیرهنش،بوی سیگارای کنتت پر بشه
حتی تصویرت تو چشمِ آیِنه،از نبودنت با اون دلخور بشه
خیلی سخته که ببینی آدما،هی ازت سراغ اونُ میگیرن
اما تو خبر نداری که کجاس،خنده هات روی لبات باز بمیرن
آخرش گم بشی تو خاطره ها،دیگه بیداری واست کابوس بشه
قصه های عاشقانه واسه تو،همه تکراری و واست لُوس بشه
تو تظاهر کنی که حالت خوشه،اما از درون له و داغون باشی
از درون پیر باشی و درد بکشی،اگه حتی ظاهرا جوون باشی
امید منتظری