''ردپا''
به زندگییه من بیا
از جاده ی صاف نگات
میام به سمت چشماتو
گل می ریزم زیر پاهات
تو گوش من داد می زنن
که عشق تو اهریمنه
باچنگالای لعنتیش
دلت روازجا می کنه
من پرییه شهر دلت
اهریمنه قلبم بمون
قصه ی دیو دلبروو
ازتو کتاب دل بخون
من مث یه کبوترم
جلد چشای خودتم
تومثل یه راه عبور
من ردپای خودتم
ولی سراب ذهنمی
یه حسی توشب خیال
تنم تشنه ی تب تو
ای تن گرم تو محال