عزم رفتن
سفر به خیر عزیزم برو سفر سلامت
برو که من یه عمره به دوریت کردم عادت
برو نترس که وقتی برگردی من نباشم
یه جوری خوردم زمین نمیتونم که پاشم
رفتن همیشه خوبه اما نه بی همسفر
مقصد برا تو دوره یه وقت نری بیخبر
موندن توو تقدیرمه ، رفتن تو چه زوده
توو پرواز عاشقیم حالا وقته فروده
حالا که عزم رفتن جزم توو تصمیم تو
به فکر قلبم نباش یه عمرِ تسلیمته
این نفسای خسته ام بی تو دیگه تمومه
برو روزای بی من دیگه توو تقویمته
اگه یکی خبر داد مزار من رو دیده
بدون که این غصه ها امونم رو بریده
همین روزا میرسه نبضم به مرز مردن
اخه درد کمی نیست موندن و غصه خوردن