دست تقدیر

چقد زشته که دستِ سردِ تقدیر
غمِ با تو نبودن رو رقم زد
تویِ احساسِ تک برگِ درونم
جدایی از وجودم رو قلم زد

چه شبهایی که توو آغوشِ دردم
چقد خاطره موند از تو کنارم
توو هر لحظه که چشمامو می بندم
روو شونم گرمیه دستاتو دارم

من از روزی که رفتی روز و شبها
دارم ثانیه ها رو می شمارم
اگر چه دستِ تقدیر بینمونه
ولی به لطفِ حق امیدوارم

حسین عباسی بائی

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/89813کپی شد!
997
۸