آس دل…
یه کافه ی تاریک قهوه ی یخ کرده
یه پیک سرخابی که تلخ و نامرده
یه جفت چش مشکی موهای خرمایی
یه مشته شاعر مست با پز نیمایی!
گیتارای خاکی سیگارای برگ و
لباسای مارک و مانتوهای تنگ و
یه بطری گردون دوتا کبوتر مست
یه بحث تکراری با حرفای دم دست
فنجونای لب پر که قهوشون سرده
یه کافه ی تاریک قهوه ی یخ کرده
یه دس دو دس رک با تق تق پاسورا
یه کافه ی داغون پاتوق ناجورا!
یه آس دل بین یه گله خشت گلی
گرس توهم و دود با تیپای مدلی!
یه اسمون سیاه ابرای بغ کرده
نگاه این کافه منو قرق کرده،
بدون تو یه نفس سر میکشم پیکو
نه قهوه رو میخوام نه طعم میلک شیکو
تق تق پاسورا یه آس دل دستت
یه گله دختر مست عاشق دربستت
کنار خاطر من قدم زدن هاتو یوقت کم نکنی!
دلم میخواد حتی به گلهای گلدون نگاه هم نکنی!
سپینود پهلوانی ۱۳۹۳/۱۰/۸