سیزده بی تکرار
احساس مشترکی از حمیده سادات غفوریان و فریبا سید موسوی
زندگی مصاف با درد است اما غم هرچقدر هم که فراگیر باشد همیشه هستتد اتفاقهایی که دردت را به چالش می اندازند اتفاقهایی به زیبایی تولد یک دوست….
و زاد روز یک رفیق بهانه ای شد برای اینکه در بزم احساس، بودنش را شکر گزار باشیم
نحسی سیزدهو من می فهمم
منی که شمعی توو دست بادم …….
…………………………………………………………………
سیزده بی تکرار
کی بهت گفته که سیزده نحسه
همه روزای خدا تقدیره
همه ی شمع وجودت نوره
مهتاب از تو روشنی می گیره
وقتی چشمات به دنیا وا شد
فصل پاییز ،بهارو حس کرد
یه پریزاد به آذر خندید
غم چشمات تورو شاخص کرد
دختر آذر بی آلایش
عنصرت بدون شک آتیشه
ولی شعله ای که توو قلبت هست
باعث گرمی دنیا میشه
بیست وچار ساله حقیقت داری
زندگی همیشه ناکامی نیست
دل به زندون خرافات نده
اون که بی گناهه اعدامی نیست
مگه میشه بگی بودن جرمه
کی میگه نفس کشیدن زوره
زندگیت با همه ی تاریکی
اگه تو بخوای سراسر نوره
غصه از روزی شروع شد که تو
خودتو آفت دنیا دیدی
تو یه واژه ی غلط نیستی چرا
از نگاه آدما ترسیدی.؟
نذار هویت روح پاک تو
بین حرف دیگران گم باشه
طبق حکم داادگاه زندگی
جرمت اشتباه مردم باشه
گاهی تسلیم شدن یعنی مرگ
تو هنوز زنده ای پس می تونی
زندگی هر چه قدم سخت بشه
چرخ تقدیرو تو می چرخونی
میشه با داشتن رویای قشنگ
لحظه لحظه زندگیتو حظ کنی
تو با تک تک نفس هات می تونی
رسم این زمونه رو عوض کنی
به تو تبریک می گم این روزو
صبر کن هوا مساعد میشه
شب سرمازده خوشبخته با
دختری که متولد میشه