برزخ مادرانه
سلام
از اینکه دوباره به جمع دوستان گلم اومدم ، هم خوشحالم هم ناراحت
خوشحالی از اینکه دوباره میتونم شریک غم و شادی و عاشقانه های دوستان جدید و البته قدیمی های آکادمی باشم
شکلک های آکادمی هم که واقعی نمیتونه بیان احساس آدم باشه … همین سه تا نقطه کافیه
خب حالا ناراحتیمو بگم و بریم سراغ ترانه
دقیقا قبل از اینکه این متن رو تایپ کنم ، داشتم شعر های قدیمی دوستانِ صمیمی آکادمی رو مرور میکردم…
به اون روزایی رفتم که همگی با شوق و علاقه و با سرعت میخواستیم اولین نفری باشیم که پای ترانه ی دوستمون کامنت میذاریم
یادتونه ؟ الهه صادقی و حمیده سادات غفوریان و … میومدن و میگفتن اااااااااااووووووووول… بعد هم بقیه دوستان کلی شوخی و خنده داشتن با این نفر اول…(البته بگم که من اسم همین دوتا عزیز رو حضور ذهن داشتم…بقیه دوستان هم نوبه ی خودشون ببخشن… البته شیطون خیلی داشتیم…زیادن…)
اما از همه ی اینها بگذریم… این وضع "آکادمی الان" روی بنده خیلی تاثیر بد و مخربی داشته…واقعا دیگه حس و شور و علاقه ی اون موقع ها رو ، امروز برای ترانه سرایی ندارم…
این ترانه ی برزخ مادرانه هم گذاشتم چون توی کتاب "پنجره بی پنجره" چاپ شده بود و کنار دوستان خیلی خوبم و عزیزم بودم ، وَ خواستم که بهونه ای باشه تا بیام و دوباره بهتون سر بزنم…(البته میدونم که کسی نمیاد)
واقعا همین ثانیه ها که اینارو تایپ میکنم ، هم دلتنگ اون روزام ، هم دل تنگ خودتونم… نمیدونید که … دنیای مجازیِ دیگه … خودتون یه جوری احساسمو حس کنید …
"برزخ ِ مادرانه"
سقف زندگی سوراخه وقتی
بارونای دلهره میزنه
دیوارا همه نمورن وقتی
عشق ِ شعرم تفسیر ِ یک زنه
دیوارا مثل یه مَردیه که
یک زن گاهی به اون تکیه داد
مثل چشمی که وقتی تورو دید
توو خلصه ی اشتباه افتاد
قلم شدی واسه بی کسی ها
شدی مصرع ، تا ترانه شدن
شدی یه زخمْ خورده ی دیروز
شدی "ما" تا بی کرانه شدن
شدی سکوت تا بفهمونی
بازم به حَریمِت پایبندی
با اینکه خودت از جنس دردی
بازم با بچه هات میخندی
تو دردو میخوای واسه چاره
واسه دلی که از دنیا خونه
میگی که مرحم نداره هیچی
میگی نرو…که دنیا بی جونه
گرمای تنت داغه هنوزم
دنیا واسه تو هیزم شدو سوخت
یه جهنم سهمِ تو ِ مادر
وقتی خدا بهشتشو فروخت
دلت نگیره از سایه ی من
اینکه چقد شبیه ِ یه گرگه
یه بَرّه ترس داره از خودش
حق بده ، که سهم ِ اون مرگه
گناه به گردنم ، یک شال ِ
سبز، مایل به قرمز ِخونی
بچه هات که میدونن مادر
انکار ِ گناه ِ منو اونی
مُردن راحته وقتی که میشه
واقعا با یک شال، خود کشی کرد
استخون میترکه وقتی
که داره سرد می باره به درد
دنیا بازی داد تورو اما….
به یه سکوت ، راضی موندی
ول کن … برزخ ِ مادرانه رو
بازم مهره ی بازی موندی؟!
دیواری که زیر ِ آوارشی…
نگاهِش کن ، همون مَردت ِ
اونی که با تو نمور میشد
همونی که عاشق ِ دردت ِ
حالا که گوشو چشمِش بسته اس
بذار از تو زَهر ، بِنوشه
بزن پای رفتن و موندن
که دنیای اون زیرو رو شه
(ترانه سرا:علی گودرزی)
دوستتون دارم … تا دیدار بعدی که همه جمع شده باشن بدرود