رمانمون
سپاس ویژه از خانم ربانی عزیز و سایر رفقایی که بانی این دورهمی شدند. امیدورارم همیشه شاد باشید
بی تاب این دقیقه ها بودم
هر لحظه ی سالای دوریتــو
هر ثانیه نزدیک تر می شه
پایان فصل غربتم بی تو
تو داری بر می گردی اما من
جلوی آینه استرس دارم
از برفی که نشسته رو موهام
از صورت اسیر رگبارم
این قصه ی یک زندگی یک عشق
چن ساله که از ریتم افتاده
شروع فصل آخر من باش
رمانمون با بودنت شاده
تو راه برگشتی وُ این خونه
بی طاقته قفلارو وا کرده
وقتی بیای چراغا خاموشن
روشن نکن اینجا پر از درده
می دونم از راه می رسی اما
بذار یه کم پیش تو خالی شم
گلایه هام تلخه ولی بشنو
بعد قول می دم با تو عالی شم
این قصه ی یک زندگی یک عشق
چن ساله که از ریتم افتاده
شروع فصل آخر من باش
پایان قصه با تو آباده