"معشوق….رفت…."
از کوچه مون رد می شی عشقم
من پشت پنجره نشستم
سیگارتو حس کردم ازدور
بعداز جدایی مون شکستم
معشوق من مغرورهستی
پشت دلت دیوار داری
اما چه خوبه که توپاییز
گاهی منو یادت میاری
بازم هوا بارون وسرده
بارونییه مشکی تنت هست
ست کردی باچشمای زیبات
عشق توچشمای منو بست
دستامو تو اذر گرفتی
اردیبهشت گفتی نباشم
چشمای توفریاد زدکه
ازقلب توباید جداشم
ازکوچه مون اروم ردشو
خیلی تماشایی شدی تو
معشوق من جذب نگاتم
بازم چه رویایی شدی تو
دل نوشته:همیشه گمت می کردم ازپس غبارهای فاصله
اما اینبارپیدایی باتمام بغضی که دارم….. نمی دانم چرا تیکتاک قلبت
رادیگرنمی شنوم….