پشت در
اینجا نمون از پشت در رد شو
از خونمون ای همسفر رد شو
این درد من تو سینه خوابیده
داری میری اهسته تر رد شو
راه پله ها حالم رو فهمیدن
وقتی که روشون پاتو کوبیدی
از چشمی پنهونی نگات کردم
چشمای تو گفت دردو فهمیدی
وقتی که عطر اشنای تو
می پیچه توی راهروهای سرد
حبس ابد به اون نفس هایی
که با تو حال دیگه پیدا کرد
می میرم از این ضربه های در
دلشوره می گیرم تو فریادت
تنها بزار دل خستگی هامو
حالا که ساده میرم از یادت
دیگه عذاب بسه عذاب بسه
سرگیجه های ممتدم کم نیس
حتی اگه درها به روت وا شه
می بینی پشت در به جز غم نیس