اسید …
اتیش به بال چن فرشته توی شهر افتاد
تا بال پرواز پرستوهااا ساقط شه
تصویر تلخ یک سقوط تو خاطراتم رفت
تا که به من نا امنیه این شهر ثابت شه
تو کوچه و پس کوچه ها بیشک کمین کرده
از مرگ گلها هیچ هراسش نیس , بی رحمه
از دامن یک زن به دنیا پا گذاشت اما
معنیه مادر بودن و هیچ وقت نمی فهمه
تو عمق رگهای تنش یک نفرتی پیداس
که عقده هاشو با جهانی خشم وا کرده
افکار خون خواهی تاریخ و ورق میزد
تو فصلی که حال و هوای اصفهان سرده
سال هزار و سیصد و دلهای سنگیه
سالی که چار باغ توی این کابوس بی رنگه
به احترام مادرم زاینده رود خشکید
چونکه اسید با خواهرم بی رحم می جنگه