درد و دل با پدر.
یه دختر ۳ ساله تشنه و بی قراره
دلش باباشو میخواد دیگه توان نداره
میشینه تو خرابه میگه بابا کجایی
عمه رو هی میزنن دیگه نمونده نایی
میگه بابای خوبم گوشوارمو کشیدن
نگفتن این ۳سالست حال منو ک دیدن!
نامردا خیلی بدن خیلی منو میزدن
موهامو هی کشیدن کبودی هامم دیدن
هر کاری هم که کردن بابا فدای سرت
سرت دیگه چرا نیست بابا روی پیکرت؟!
بابا جون غریبم الهی من بمیرم
سرت روی دستامه ایشالا جون نگیرم