خاطرات مبهم ما سوزانده شد
سلام
خیلی خوشحالم که باز هم توی جمع شما دوستان گل هستم…
امیدوارم دوباره مثل قدیم بشه که نمیشه…
ممنون
"خاطرات مبهم ما سوزانده شد"
وسط اکران دنیا ناله ی کسی بود
درد پر کشیدن ها همیشه قفسی بود
ما فقط بازنده ی بازی زمانه ایم
با زیبایی زنی همیشه هوسی بود
تن به تن با فاصله ها گریه کردیم اما
مسیر دلهای ما که فقط نفسی بود
تو به سایه بان زندگی ات نظری کن
آن سایه ی پرگرفتن های کرکسی بود
او را می پنداشتی اش فرشته ی تو ست ، ببین
تن نورانی اش از نور منعکسی بود
خاطرات مبهم ما سوزانده شد اما
که از آن شب در دل قاب عکسی بود
از رو به رویت خنجر ها خوردم و ندیدی
چه بسا در دستان من گل نرگسی بود
ما آسوده خاطر تن به جدایی داده ایم
نمیدانم اما ، مگر بین ما بحثی بود؟
شاعر: علی گودرزی