نبـــودنـت خـــونـه نشیـــنم کـــرد….
ترســیدم از اینکه بــری و مــن
درگــیر دل مشغولیـــام باشم
حالا تــو رفتی مونــدم این بار و
چه جوری از رو زانـــوهام پا شم
حالا تــو رفتی سـرده این خــونـه
تصــویرم از دنیـا پــره از درد
نیستی ببینی مرده احساسم
نبودنت خـــونــه نشینــم کرد
نیستی ببـــینی خیلی چیـزا نیـــــس
مـــرد اون غـرور و غیـرت و مــردی
مــرد اون کسی که واسه بودن بـــــــــاش
کل جهانو زیـــر و رو کـردی…
حق با تواٍ این حـــس تـکراری
باید یه جــای قـصه جا میمونـد
مـن تا ابد اسیــــــــر میمونـــم
بــــازم تویی اون که رها میموند
متاسفم اگر مدتی فعالیت نداشتم و در احساستون شریک نبودم…