… وَقتی نیستی …
… وَقتی نیستی …
وَقتی که فِکرِت تو سَرَم
اَز تَلخیا نَزدیک تَره
وَقتی نِگات آفتابی نیست
تو اِنعکاسِ پَنجَره
وَقتی حُضورِت گُم شُده
تو لَحظه ها و ساعَتام
وَقتی نَباشه اِسمِ تو
تَرانه می شه ناتَمام
اون وَقت می شه فَریاد زَد
می شه صِدامو کَر کُنم
می شه که حال و روزمُ
اَز این که هَست بَدتَر کُنم
اون وَقت می شه جاذِبه رو
یه اِحتِمالِ ساده دید
می شه رو لَبخَندِ ژِکوند
پَرانتِزِ بَرعَکس کِشید
وَقتی شَبام مَهتابی نیست
تو آسِمون شَهابی نیست
وَقتی نَباشی دُنیام
آسِمونِش که آبی نیست
تو شاه دُزدِ قَرنی
دُزدیدی اون نِگاتُ
وَقتی که سَرنِوِشتَم
هَم دَست بوده با تو
وَقتی زَمین و خورشید
تویِ مِدارِ تو بود
اینجا زِمِستون شُد و
اونجا بَهارِ تو بود
اون وَقت می شه فَریاد زَد
می شه صِدامو کَر کُنم
می شه که حال و روزمُ
اَز این که هَست بَدتَر کُنم
اون وَقت می شه جاذِبه رو
یه اِحتِمالِ ساده دید
می شه رو لَبخَندِ ژِکوند
پَرانتِزِ بَرعَکس کِشید