همه حسم به توشیرینه
باهمین رویا می خوابم
باهمین رویاکه هستی
همین رویایی که توشم
این که توخیالم نشستی
یه سازه که باخیالت
همه تاراش خردوشکسته
دستی که تنها شده
بی تو مونده دلگیروخسته
زخمی ترازاین مگه میشه
وقتی میری واسه همیشه
چشمات وبروم می بندی
دستات عاشقم نمی شه
همه حسم به توشیرینه
حس توبه من نمی دونم
نمی دونم که باخیالم
توکدوم رویات حیرونم
باهمین رویامی خوابم
باهمین رویا که هستی
همین رویایی که توشم
این که توخیالم نشستی
عمرم وباتوسرکردم
گذشتن روزوسالهایم
عمری باحس اینکه
می مونی پای ملالهایم
باعشقی زندگی کردم
اونی که جون وعمرم بود
تولحظه ها پرپرم کردو
منتظر لحظه ی عبورم بود
باهمین رویا می خوابم
باهمین رویا که هستی
همین رویایی که توشم
این که توخیالم نشستی