مرد خیلی معمولی
به خاطره هام با تو دلگرمم
به عکسایی که هر دو میخندیم
به روزایی که حالمون خوبه
نمیدونیم با غصه چند چندیم
وقتی به من نزدیک تر میشی
حس میکنم خیلی دلم قرصه
هرکی منو میبینه این روزا
از نسبتت با ماه می پرسه
محو تماشای تو که میشم
دنیا خلاصه میشه توو چشمات
خوشحالم از اینکه میام هر روز
تنهایی ، بی دعوت، تووی رؤیات
با عشق تو دنیامُ می سازم
از دلخوشی از جنس خوشبختی
مرز علاقه پشت پامونه
از وقتی دستم حلقه انداختی
پل میزنم بین دو تا چشمات
با بوسه ای کوتاه، یک لحظه
لالایی میشن نفسات واسم
قلبت با آغوشم که هم مرزه
ترتیب هرچی فاصل(ه)س میدی
با گفتن چند تا دوست دارم
ترجیح میدم تا تو برگردی
کلاً دلتنگی بشه کارم
ترجیح میدم با جای خالیت
خلوت کنم وقتی ازم دوری
بی تو ازم چیزی نمیمونه
میشم یه مرد خیلی معمولی