زامبی
عاغا اینم از حال و روزم…. اینبار تشبیه به یه زامبی…بنظرم بهتر از تشبیه های قبلیمه…
"زامبی"
من از درگذشتنِ خودم ناامیدم
شاید که دنیا منو بی زندگی کُـشت
شدم یه “زامبی”، که بی جونو احساسه و
داره با بی شرمی میجنگه پُشت به پُشت
تو باید ساده از سکوت من رد بشی
منی که هر لحظه دنبال خون توام
شدم یه جسد که فقط راه میرم و
زخمی شدم از بس که توو زندون توام
حساس به صدا ، یه مرده ی متحرک
یه ساعت میشی بدونِ تیک تاکِ خودت
میشی "زامبی" ، از دردت خدا میسازی
یعنی که مدام باشی توو لاکِ خودت
دیگه بغضای معمولت نمیشکنه↓
وقتی توام مثل من یه "زامبی" باشی
دیگه عاشقی و افکار پاک میرن
وقتی واسه دنیات یه اَجـنَـبی باشی
من دیگه دلم نمیسوزه واسه کسی
منی که دچار یه ذهن مبهم شدم
ازم فرار کن ، بهم آلوده نشی ؟!
از منی که هرجا فقط متهم شدم
۱۶/۳/۱۳۹۳
۰۰:۰۰ بامداد
علی گودرزی