کبود
تجربه ی مشترکی از سحر اسدی و آرش توفیقی
بازنویسی احساسی که زنان و مردان زیادی درگیرش بوده اند …
سیلی بزن ، تو عادتت اینه
رو خاطراتم جاش می مونه
با خنده تحقیرم بکن بازم
بی حرمتم کن توی این خونه
میترسم از دستت بدم روزی
زیبایی و این شک برانگیزه
من میزنم چون دوستت دارم
رفتار من از عشق لبریزه
این عشقه؟این عشقه که هرلحظم
با استرس با ترس سر می شه
هر روز تلقین میکنم خوبی
تردیدم اما بیشتر میشه
این عشقه باور کن فقط عشقه
من پای تو دنیامو می ذارم
تقصیر اون چشمای وحشیته
گاهی اگه دیوونگی دارم
چشمای من هر روز بیش از قبل
بی روح میشن تو نمیفهمی
چشمام حرفامو بهت می گن
چیزی که میگن رو نمیفهمی ؟
روی تموم لحظه های من
مهر لگد های تو معلومه
این عشق یک بیماری محضه
این رابطه چن ساله مسمومه
من بی تو هیچم صفر قبل از یک
از من نگیر این فرصت عشقو
بیزارم از دستای مردونم
وقتی شکستن حرمت عشقو
چشمات رفتن داره،میدونم
بارفتنت این خونه می پاشه
چیزی بگو ،حرفی بزن ،لطفا
میگم بمون با من … بگو باشه
خستم از این روزای تکراری
از عشق بی آینده بیزارم
میرم که با رفتن از این خونه
سهمم رو از دنیات بردارم
سهم تو این خونه س ، تو می مونی
باید من از دنیای تو کم شم
فرصت بده،این آخرین باره
حوای من میرم که آدم شم !