دستاتو کم دارم
از این روزای خالی دستمو پُر کن
شبامو رفتنِت از ماه خالی کرد
نگا کردن به قاب خالی عکسِت
دوباره حالمو حالی به حالی کرد
چقد بد شد، چقد بدشانسی آوردم
تو تنها شانس من توُ زندگی بودی
چطوری شد یهو افتادم از رونق
چطوری شد که رفتم رو به نابودی
دارم دس میکشم رو پیرهن سرخِت
دارم بو میکنم عطری که دوس داشتی
داره قد میکشه توی تنم کمکم
درختی رو که توی زندگیم کاشتی
نمیتونم؛ پاهام با من هماهنگ نیست
میاُفتم پا میشم . . . دستاتو کم دارم
دیدی چی شد؟ نگفتم بیتو دسپاچهم
میلرزم سردمه گرماتو کم دارم
یه قلب آش و لاش رو دست من مونده
غریب و آس و پاس توی لجن گیرم
دارم حس میکنم تاریکتر میشم
دارم از زندگی مزدمو میگیرم
چه حالی ! زندگی جیبمو خالی کرد
تو رو قاپید و توی صورتم تُف کرد
دلم رو کند و مثل قاصدک آسته
از اون بالا به سمت پرتگاه پُف کرد
چه رودستی بِهِم زد مرگ لاکردار
حالا با پیرهن سرخِت هماغوشم
دارم بو میکنم عطری که دوس داشتی
داری رو میکنی زخمی که میپوشم