حسرت
بهش بگین که بیصدا
اسمشو فریاد میزنه
همون مسافر غریب
که حسرتش رسیدنه
اونی که تموم غصه هاش
لحظه ایی باتو بودنه
کاشکی از اول میدونست
قلبی واسش نمیزنه
بگین بگین که عاشقه
اونی که یه عمره گریه هاش
فریاد زده دوست داشتنو
اما نخوندی تو چشاش
بهش بگین که تودلم
چراغی از تو روشنه
یه یادگاری از نگات
که آروزی دیدنه