من بدون تو
مث من ..
مث چتر..
حس آخرای بارون ….
میباره بوسه رو چترم میباره اشک تو خیابون—
مث تو..
مث خاک..
حس تشنه نگامون….
میشه سیراب از چشامون شده مهمون دوتامون—
مث رویا..
مث کابوس..
حس خنده های زوری….
باز به یاد من میاره که چه نزدیک و چه دوری—
مث ترس..
مث نگفتن..
حس حرفای دلامون….
باهم حرف میزنیم انگار نمیگه چیزی لبامون—
مث فردا..
مث رفتن..
حس تلخه یه جدایی….
من اینجا پیشت نشستم اما تو پیش خدایی—
مث باد..
مث ابرا..
حس کم شدن تو از ما….
تو زیر خاکی و اینجا ، من توغربت تک و تنها—
مث سرنوشت..
مث من..
حس پاییزی یک برگ….
با طپش های یه گلبرگ …فاصله زیاده تا مرگ—