خستگی …!
تو سعی ِ تو کردی عزیز
دینی روی دوش تونیست
من اگه بیمیلم به تو
مشکل از اغوش تو نیست
من با خودم درگیرمو
اوضام قمر در عقربه
اینا همش تقصیر این
زندگیه لامصبه
سردی ِ رفتار منو
بزار به پای روزگار
تو که خبر داری ازم
خودت رو جای من بزار
تو دست بکش از من ،، برو
من دست کشیدم از خودم
ببین چقد خستم که به
رفتن تو راضی شدم
هنوزم احساسم به تو
مثله قدیم رویاییه
رویامو هم از من گرفت
ببین عجب دنیاییه
تنهام بزار ، تنها برو
بگذر از این کودک پیر
تو حق من نیستی عزیز
این حق و از دلم بگیر