تقویم ( احساس اجباری )
»احساس اجباری«
امروزُ تو تقویم میدیدم
روزی که از هم فاصله داریم
ما زیر یک سقفیم اما از
آینده ی این خونه بیزاریم
از روی عادت عاشقم هستی
از روی عادت من رومیبوسی
از طعم لبهای ترک خوردت
معلومِ ناامید و مایوسی
میدونم این رفتار بی روحم
رو قلب تو زخم عمیقی کاشت
امروز بازم من رو بوسیدی
اما کتم بوی عجیبی داشت
خستم از این خونه ، از این برزخ
از بوسه و آغوش تکراری
بسه ، تمومش کن ، برو عشقم
خستم از این احساس اجباری
از تلخی لبهای غمگینت
از بوی سیگاری که فهمیدی
معلومه که اینجا تهِ خطه
امروزُ تو تقویم میدیدی