(خدا عشقو میشناسه بیرحم نیست)
سلام ای رفیق قدیمی منم
همونی که یک عمره بی طاقته
براش ماهه هفت آسمون بودیو
نباشی وجودش شبه ظلمته
چه روزا که با یادت اروم شدم
چه شبها که همپای من سوختی
نداشتم برات هیچی جز عشقمو
به دنیایی این عشقو نفروختی
همون روز اول همون یک نگاه
برا هر دوتا مون یه آغاز بود
چه احساس خوبی به هم داشتیم
دلامون پر از شوق پرواز بود
برام از خودت گفتی و زندگیت
از اون آرزوها که تو سینه ته
ازاون سرنوشتی که جز غم نداشت
از این دل همین دل که بی طاقته
تو بودی و بابا و نامادریت
که دشمن تر از شمر خونخوار بود
نمیخواستت از اول و گفته بود
که از بودنت سخت بیزار بود
نه یکبار صدبار شد اومدم
واسه خواسگاری ندادن ولی
چقد گریه وخواهش و التماس
ردم کرده بودند بی معطلی
الهی به طاعون غم دق کنن
همونا که ما رو جدا خواستن
دلامونوآسون شکستندو باز
برامون عذاب از خدا خواستن
تو رو دادن آخر به یک پیرمرد
که همپای وزنت طلا داده بود
میخواس سوگلی باشی بین زناش
چقدراون کثافت حرمزاده بود
لباس سپیدو تنت کردنو
تو بازم فقط اشک غم ریختی
شب حجله اما واسه انتقام
تو ظرف غذا ( واای) سم ریختی
نفسهای آخر نوشتی برام
که حتی پس از مرگ .. دوس دارمت
نوشتی فقط آرزوت اینه که
با دستام توو تابووت بگذارمت
نذاشتن همون مردم نانجیب
که پاسخ بدم من به این آرزوت
خدایا چه نامردن این آدمات
خدایا بگو تا کی آخر سکوت؟
همون شب منم پر زدم پیش تو
نبودت.. برام چاره جز این نذاشت
یه مشت قرص اعصابو خوردم همین
که دنیای بی عشق معنا نداشت
واسه ما که دنیا یه جور دوزخه
عذابی که تو راهه.. جز وهم نیست
نترس از جهنم برا خودکشیت
خدا عشقو میشناسه.. بیرحم نیست
بهت گفته بودم بهم میرسیم
تو باور نمیکردی اما….ببین
یه کم فاصله س بین قبرای ما
ولی من کنار توام نازنین