کجا رفت تیری که ما بی هدف…؟!
کجا رفت تیری که ما بی هدف
به تاریکی کوچه انداختیم؟
چرا باید این بازیِ بُرده رو
به یه سایۀ مُرده میباختیم؟!
رو اعصاب دنیای داغونمون
با چشمای بسته قدم میزنن
کسایی که حال غزل خوندنوُ
از این شهر مرده به هم میزنن
چه آسون شکستن دل تنگتوُ!
تو که دلخوشیهات غرور منه
تو که رد پای عمیقت رو برف
یه عمره مسیر عبور منه
هوا سرده و سینه شعر تو
پر از بغض روزای بی حرفیه
کی میدونه رد غزل های تو
کجای دل این شب برفیه!
سکوتت عمیقه من از عمق درد
به اسمِ تو عشقو صدا میزنم
یه چیزی بگو قلبم آروم بشه
دارم آخر قصه جا میزنم!
تنم سرده روحم ولی سردتر
نمردم ولی مرگ کابوسمه
نه! این زندگی رو نمیدم به مرگ
با اینکه خودش مرگ معکوسمه
یه شوری هنوز توو وجودِ منه
یه سرباز خسته, ولی جون به کف!
سوالم ولی ناگزیر از سکوت!
کجا رفت تیری که ما بی هدف…؟!