بذار …
پر از خاطرات ورق خورده ای
بسوزون همه روزای رفته رو
چه تقویم نحسی رو دیوارته
چه جوری میخوای سر کنی هفته رو؟
با این بغض جا مونده توی گلوت
شباتو چه جوری سحر می کنی؟
هنوز بالشت خیس اشکه ولی
نمیخوام که چشماتو ابری کنی
بذار فک کنم بعد من زندگیت
پر از حس آرامش و شادیه
بذار باورم شه واست قبل خواب
گذشت زمان ساده و عادیه
منو خط بزن از خیال شبت
نمیخوام ببینم پر از حسرتی
نذار گریه چشماتو از بر کنه
همین گریه های بد لعنتی!!
بذار باورم شه که دور از منم
می تونی به خوشبختی نزدیک شی
بذار بغضتو زیر پات و بخند
نباید به این گریه تحریک شی
اگرچه ازم دوری اما بذار
بذار فک کنم سهمت آرامشه
بذار باورم شه میذاری یه روز
یکی غیر من تو دلت جا بشه
نباید بذاری هنوزم دلت
واسه دیدنم بیقراری کنه
تمومش کن این قصه رو، هیچ کسی
واسه ما نمیتونه کاری کنه
****
این ترانه کاری ست مشترک بین من و حدیثه اکبری
وقتی فاصله ی چک نویس هایمان به اندازه ی میزهایمان توی کتابخانه بود!!!