شاه
این ترانه رو هم تقدیم می کنم به کسایی که دردشون مثله احوال یه شاهه…
روزگارتون سبز و شکوفا
تو میری بی من اما من به فکر سختیه راهم
با یاد حجم بیتابی،مثل احوال یه شاهم
یه شاه بیکس و تنها،یه شاه خسته از دنیا
بدون حس دل بستن،به خواب و قصه و رویا
اسیر قلعهی غربت،تکوتنها و بی مونس
تو روزای نبود تو ،کی درد من رو میدونس؟
تو کیش آخرو گفتی،منم ماتِ یه کابوسم
به یاد ضربهی آخر،فقط یادت رو میبوسم
تو جنگ تنبهتن با غم،شکست از پیش معلومه
سکوت ممتد این شهر،پر از فریاد مظلومه
یه عمره حس زندونو به عشق تو گره بستم
از این احساس بیهوده،از این تکرار غم خستم
نه راهی پیش رو دارم،نه فکری واسه آزادی
تو دنیای غم و کینه،فقط تخریب آبادی
بدون لشکر و یاور،بدون حاکم و داور
به دور از قصه شادی،تو این دنیای بیباور
تو این بازیه مخدومه،هنوزم فکر آغازم
بدون بودن دستات،به تو قلبم رو میبازم