رقص مرگ
شب و تنهایی و حسرت
سه تا کابوس تکراری
من این کابوسُ میبینم
چه تو خواب وُ چه بیداری
شبیه ماهی تنگم
که روی خاک افتاده
اگه میرقصه از مرگه
نه اینکه فک کنی شاده!
نگو دنیای من خوبه
که هرچی بوده بد بوده
همیشه ساحل عشقم
اسیر جزر و مد بوده
اونی که نبض رویاموُ
گرفت و عاشق من شد
تا فهمیدم که میخوامش
اسیر حس رفتن شد
اونی که عاشقم کرده
با من بدجوری تا کرده
من از این عشق میسوزم
ولی تقدیر خونسرده