صورتک
با اینکه شکلک در میاوردم
با اینکه به حرفام خندیدی
شک کن به اینکه روی این چهره
چیزی بجز یک صورتک دیدی
باور نکن با این سر و وضعم
جایی بجز ویرونه ها جامه
این صورت سرخی که می بینی
از لطف سیلی های دنیامه
فنجونمو بر عکس میزارم
شاید یکم بهتر بشه فالم
من نقش بازی میکنم واست
باور کنی خیلی خوشه حالم
هرشب سرم آوار میشن تا
کابوس شه رویای رنگینم
هر روز پامیشم من از خوابی
که عمریه دیگه نمی بینم
این نقشه هم لو رفته پیش تو
باید به فکر نقش فردا شم
خیلی دلم میخواست تو چشمت
اونی که تو میخواستی باشم
این صورتک واسم شده عادت
کاشکی ازش چیزی نمی گفتم
بگذار روی صورتم باشه
اینطوری از چشمت نمی افتم…