مدارا کن
یکم با من مدارا کن
ای بانوی رؤیای من
با عشقت بی تابم نکن
ای امیدِ فردای من
یکم اخماتو باز بکن
یوقتایی که دلگیری
میخوام سکوتت بشکنم
ولی به خودت میگیری
میدونم که وجودِ تو
مثِ یه غنچه حساسه
ولی غرورت این روزا
حالِ منو نمیشناسه
یکم با من مدارا کن
زمستونی شده نگام
میشه که از من رد نشی
یه دنیا بغضه تو صدام
ببین که این دلِ تنگم
میخواد اسیرِ تو باشه
بجا شعله ی خاموشی
به بوسه مبتلا بشه