"سوختنو ساختن"
"سوختنو ساختن"
از یه جایی یکی داره منو صدا میزنه
صداش مُبهَمه، اما صاحب صدا زنه
یه کم خش داره و بغضه توی صداش
آروم آروم به گوش میرسه صدای پاش
توی روشنایی ام،سایه ی تاری روشه
واسه حفظ ظاهر لباس خنده می پوشه
مثل اینکه یه کم، سرنوشت اون سوخته
همش تو بچگی به “هیچ” چشم دوخته
عوض نمیکنه اون هیچو با مهربونی
خودش زمینی ولی دلش آسمونی
خیلی دلش میخواد از سایه ها رد بشه
اگه بخواد هم نمیتونه که بد بشه
دیگه مجتهدی واسه راهه بچه هاشه
نمیشینه تا که درِا بی خودی واشه
بعضیا واسه گریه ش خیلی کِل کشیدن
با عذاب دادن،ازش خون دل کشیدن
ولی بازم اگه،هرچی هم که باشه
نمیذاره بیخودی زندگیش تباه شه
سوختنو ترجیح میده،ولی با یه ساختن
رقابتو دوس داره،ولی واسه نباختن
به همه زندگی یاد میده که شاد باشن
تو سکوت هاشون از حرص فریاد باشن
داره به اون قلب نارسا و خسته میگه
بی حوصله م پمپاژ کردن بسه دیگه
میخواد بمونه، که زندگی حق اونه
گرچه دلش خیلی وقته از دنیا خونه
مشکلاتو یه سوژه واسه خنده کرده
به روی خودش نمیاره،که تنش چه سرده
تووی سرما نمیخواد کسی شالش بشه
یا حاجی فیروز واسه عید سالش بشه
— – — – — – — – — – — – — – — – — – — – — – — – —
سوژه ی این ترانه واقعی است.