تقدیم به آقا ابالفضل:
ببین از تشنگیه کبوترها
دلِ قلبِ حرم ، ساقی شکسته
سوی شطِ فرات رفت ، آب بیاره
ولی تقدیر ، پر و بالشو بسته
افسوس و آه که تقدیر سدِ راشه
آخه میدونه عباس بیقراره
واسه آزادی و وفای عهدش
زمین رو از تنِ ظلم برمیداره
عمودِ خیمه گاه داره میفته
همه امیدو آمالش سرابه
یه مشکی مونده بود که قلبِ تیر شد
نورِ اهلِ حرم داره میخوابه
یه خورشیدی از این لشگر خاموش شد
سپاهِ نور دیگه فروغ نداره
دل کبوترا ماتم گرفته
ببین چجوری از فراق میباره
حالا آقا حسین ، یاور نداره
واسه دینِ خدا ، خون بها داده
اگه عباسُ اصحاب همه رفتن
واسه رهایی از ظلم و بیداده