(( خورشید بی پایان… ))
((بســــــــــم الله الرحــــمن الرحیـــــم))
نـــذر پیـــشــگاه خورشیــــدمـــردی که در وصـــفــش جز عشــــق نمی توان نوشـــت….
شـب قاتـل خورشیـــد نیــست
تــو نــور بی پــایـــان شــدی
توو قلـــب کفـــرآباد خــاک
ایمــان تـر از ایــمان شـدی!
قبــل از تولّــد راهــتو
تقــدیــر ثابــت کرده بود
دلــدادگی دلـخـواه نیست
عشــق انتخابــت کرده بود…!
حــق خواااسـت با فــریـاد تـو
گــوش جهـــانُ کـر کنه
دشمــن به آتیشت کشید
تا عشـقّ خاکستــر کنه!
آرامــشت توو شعـلـه ها
آرامــش ققــنوس بود
تاریـــخ ازت سیـراب شد
لبــخــندت اقـیانوووس بود…!
گاهـی بایـد در راه عشـق
توو اوج غـم… شـادی کنی
بال و پرت زخـمی شه تا
احـسـاس آزادی کـنی
گاهـی فـدایی لازمه
بایـد یکـی بانـی بشه…
بایـد برای حفـظ نـور
خورشیــد قربانی بشه!!!
رفـتی که روحـت راهیِ
آغــوش باز عشـق شه
تا خـاک قتــله گاهِ تــو
مُهـر نمـاز عشـق شه….
رفــتی که عشـقُ تا ابد
محـراب اهـل دل کنی
تا حـجّ نیــمه کاره تو
توو کـربـلا کامـل کنی…!
دلـدادگیـت اثـبات کرد
مـرگ عشـقُ زیـبا می کنه
یک مــررررد پای حرفشو
با خـونـش امـضا می کنه…!!!
**********************************************************************************
حسیــن(ع) بیش از آب تشنه ی لبیـــک بود…
امّا افسوس که به جای افــکارش، زخـم های تنش را نشانمان دادند،
وبزرگ ترین دردش را بی آبی نامیدند….
((دکترعلی شریعتی))
((اللّـهم ارزقـنی شفـاعه الحـســیــن (ع) یـوم الورود…))