بذارین تو خودم باشم
بذارین تو خودم باشم حالم خوش نیست دلم خونه
از این مرداب تنهایی از این خونه که زندونه
دلم خونه از اونی که یه روزی زندگیش بودم
همونی که یه روزایی پناه خستگیش بودم
آخه کی فکرشومیکرد یه روز مردن علاجم شه
یه دنیا حرف نا گفته یه روزی تو دلم جم شه
نه احساسی به این روزا نه شوق زندگی دارم
ازاین شبهای سر در گم خدا میدونه بیزارم
خلاصم کن خدا بسّه میدونم بر نمگیرده
خودم میدونم این روزا یکی دستاشو پر کرده
بزا این لحظه ی آخر تو آغوش خودت باشم
نمیخوام بیش از این دیگه یه عمر تنهای تنها شم