حرفی بزن…
بانوی من حرفی بزن تا عشق
از لا به لای درد پیدا شه
چیزی بگو تا باز هم مجنون
بازیچه ی حرفای لیلا شه
***
بانوی من حرفات تسکینه
واسه کسی که بی تو سر کرده
این مرد می ترسه بدون تو
این برزخ و تنهایی برگرده
***
باروتِ احساسِت تو رگهامه
با برقِ چشمات شعله ور می شم
طاقت نمی آری که می سوزم
می باری و دیوونه تر می شم
***
آرامشت تو این اتاقِ سرد
ترسوندنِ اعدامی از ماشه
حرفی بزن حتی اگه حرفات
مثِ گلوله تو تنم باشه
***
چشماتو از چشمام می دزدی
محکوم به حبس ابد می شم
جرم از تو و محکومیت از من
جرم از تو و من جات بد می شم
***
رویِ شقیقم خطِ باتومه..
از بازیِ موهامو انگشتت
دائم عذابم می دی اما من
تا آخرش می ایستم پشتت
***
ساکِت رو که بستی! منم وردار
مردا بدون عشق می میرن
تو راهِ رفتن پرت کن جایی
که آدماش از زندگی سیرن…
—
آیدین کفشگر / بهار ۹۱