صدات کردم
ازین دلواپسی ها خسته ام،خسته
یه عمـره شهرُ دنبالِ تو می گـردم
یه عمـره توو غبـارِ ذهـنِ بیمـارم
بهِت فک کردمو بیشتر گمت کردم
تو رفتی خاطراتت زیر برفا موند
دلم آتیش گرفت تا برفو آبش کرد
با تـنـها یادِگـارت زندگـی کردم
فقط یه روسری شد مرهمِ این مرد
زمان هر رووز چرخیدو عقب برگشت
نفهمیدم جلـوم هر رووز دیــواره
نفهمیدم هنوز *فردای بعد ازتـو*
روو من جا مونده وهر رووز تکراره
صدات کردم بازم روو نبضِ دلتنگیم
فقط پژواکِ زخمیه صدام برگشت
امیدم رو توو بهت سرنوشت دادم
به تقدیر باختم،تقدیر ازم نگذشت
تو رفتی بعد تو از پیرهنم هرشب
عذاب تلخ یه سکوت بیرون ریخ(ت)
دلم اونـقـد گرفت و غصه خوردم تـا
هواا ابری شد وهرشــب،بـارون ریخ(ت)
*راستش بعد از نوشتن به یاداین مصرع توو کار آقای محمدرضا رجب پور افتادم…(ازترس مردن توو ی یک فردای بعد از تو)
و برای اینکه دوباره یاد کارای زیبایی که ازشون توو همین سایت خوندم،برام زنده بشه وهم خیال خودم راحت بشه که از کسی جمله ای رو ندزدیدم نوشتم. :)ممنون.