هوای تو

وقت غروب خورشید دلم هواتو داره
هوایی که تو یادش یاد صداتو داره

من مونده م و غروب و این آسمون دلگیر
کی میشه که بیای تو رها بشم زِ زنجیر؟

من میدونم که این دل بی تو دووم نداره
بیا تو ای عزیزم که اشک غم نباره

دیگه تو سینه من جایی برای دل نیست
غم همه شو گرفته نمره اون شده بیست!

حالا میخوام خدایا که انتظار فنا شه
بیادش اون کنارم دلم تو سینه جا شه

بمیرن و تموم شن هرچی که غصه دارم
دیگه برای دوریش من اشک غم نبارم

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/7727کپی شد!
595
۳

درباره‌ی رضا کزازی

به نام آن که مارا آفرید برای با هم بودن پنجره ی چشمانت را بگشای و با نگاه مهربانت آرامشی به من ده همچون آرامش خواب تا که من به شکرانه آن دست بر خاک نهم و سر به اسمان کشم آنچنان که گویی سالهاست ریشه در خاک دارم. Reza.djks@yahoo.com