از من این تنهاییامو کسر کن …
عشق تو انگار یه جور معادلَه ست
توو نگاهت یه براکت عاطفه ست
ای که عشق از مهر تو مشتق شده
قلب من هم تابع مطلق شده
ای که دنیام زیر رادیکالته
زندگیم محصور انتگرالته
این جهان منهای تو زیبا که نیس
جمعِ من با دیگری دریا که نیس
قلب من آرایه ی ماتریس تو
توو خیالم ساختم تندیس تو
حد عشقم بی نهایت سمت تو
ضرب ِ آهنگ ِ دلم در دست تو
مهربونیتو بیا تقدیم کن
سهم دنیاتو بیا تقسیم کن
غصه ها رو از دلم تفریق کن
خوبی هاتو با منم تلفیق کن
جمع کن دل های ما رو روی هم
تا نشه از مهر ما یک ذره کم
از من این تنهاییامو کسر کن
واسه ی با هم شدن هم نذر کن
با تو تعبیر قشنگ هندسم
به توان بی نهایت می رسم
چند وقت پیش هوای ریاضی بسرم زد ولی مفاهیم ریاضی از تو سخن می گفتند